اسقف هايك هوسپيان مهر، شهيد مسيحي ايرانی، ١٣٧٢-١٣٢٣

اسقف هايك هوسپيان مهر، شهيد مسيحي ايرانی، ١٣٧٢-١٣٢٣

یقین بدانید که اگر دانه گندم به داخل خاک نرود و نمیرد هیچ وقت از یک دانه بیشتر نمی شود، اما اگر بمیرد دانه های بیشماری ببار می آورد. کسی که جان خود را دوست دارد آن را از دست می دهد و کسی که در این جهان از خود بگذرد آنرا تا به حیات جاودانی حفظ خواهد کرد.

بیش از ۲۰۰۰ نفر مردم متعلق به ادیان مختلف از سراسر ایران در روز ۱۴ بهمن، ۱۳۷۲ برای سه ساعت در هوای بسیار سرد تهران جمع شدند تا احساس سوگ، محبت و احترام عمیق خود را در مراسم تدفین اسقف هایک هوسپیان مهر بیان کنند. در این مراسم پیامی درباره امید و رهایی بخشی داده شد. رهبران کلیساهای فرقه های مختلف و غیر مسیحیان که از مرگ اسقف هایک اطلاع پیدا کرده بودند حضور داشتند. یک کشیش کاتولیک، اشک ریزان بیلی به دست و در حالی که مقداری خاک بر تابوت هایک می ریخت اظهار داشت، “این شخص از مقدسین خدا و یک شهید است.”

اسقف هایک در ۴۹ سالگی شهید شد. در هنگام درگذشتش، وی ناظر کلیساهای جماعت ربانی و رئیس شورای کلیساهای پروتستان در ایران بود. اسقف هایک در روز چهارشنبه ۲۹ دی ماه، ۱۳۷۲ در تهران ناپدید شد. این امر درست سه روز بعد از آزادی کشیش مهدی دیباج از زندان ساری در مازندران – پس از ۱۰ سال زندانی بودن – پیش آمد. مقامات دولتی اظهار داشتند که اسقف هایک بضرب چاقو کشته شد. اسقف هایک که در قبال جفاها و آزارهایی که کلیساهای جماعت ربانی تحمل کرده بودند سالها سکوت اختیار کرده بود، در دو هفته وسط دی ماه، ۱۳۷۲ دربارۀ حکم اعدام کشیش دیباج که مشرف به اجرا بود و درباره دیگر جفاهای کلیسا به سخن پرداخت.

اسقف هایک گزارش مفصلی از تخلفات آزادیهای دینی در ایران در اختیار مردم دنیا قرار داد. وی همچنین از پروفسور گالیندوپال, نماینده ویژه سازمان ملل برای حقوق بشر در ایران دعوت کرد که با خادمان کلیساهای پروتستان و مقامات دولتی ملاقات نماید و به موضوع های گزارش وی که جفای کلیسا و مسلمان زادگان مسیحی باشند رسیدگی کند.

اسقف هایک یکی از معدود رهبران کلیسا بود که اعلامیه مربوط به نپذیرفتن مسلمانان ومسلمان زادگان مسیحی به کلیساها را امضا نکرد. کلیسای وی همچنین بیانیه ای را در ارتباط با برخوردار بودن مسیحیان ایران از حقوق اساسی و آزادی دینی امضا ننمود.

اسقف هایک در یک خانواده طبقه متوسط ارمنی در سال ۱۳۲۴ در تهران پا به دنیا گذاشت. بعد از وی سه برادر به نام های ادوارد، روبیک و ژرژیک متولد شدند.

در سن ۱۵ سالگی, اسقف هایک عیسی مسیح را به عنوان نجات دهنده و خداوند خود پذیرفت. او در ۱۷ سالگی به دعوت خدا برای خدمت تمام وقت پاسخ مثبت داد و در همان سن شبان کلیسای مجیدیه در مشرق تهران گردید. موقعی که در شهر گرگان در خدمت نظام وظیفه بود, گروه کوچکی از مسیحیان را تاسیس کرد که بعد از رشد آن, کلیسای گرگان نام گرفت. بعد از پایان خدمت وظیفه در سال ۱۳۴۵، او با تاکوش گیناگوسیان ازدواج نمود. پس از اندک مدتی، این زوج به گرگان رفتند و هایک شبانی کلیسای جدیدالتاسیس گرگان را که هنوز در خانه ها گرد هم می آمدند به عهده گرفت. در این دوران, هایک پیش خود به مطالعه کتاب مقدس, زبان انگلیسی و موسیقی پرداخت و سپس به عنوان شبان دستگذاری گردید.

در سال ۱۳۴۸، اسقف هایک، همسرش تاکوش و بچه شش ماهه شان با یک میسیونر و خانواده اش به گرگان سفر می کردند تا ساختمان کلیسای گرگان را اهدا و تقدیس نمایند. در نزدیکی شهر ساری، در تاریکی شب با تراکتوری که در جاده با چراغهای خاموش در حرکت بود تصادف کردند. سه بچه خانواده میسیونر و کودک شش ماهه خانواده هوسپیان مهر در این سانحه در گذشتند. هایک، همسرش, دوست میسیونر و همسرش در این حادثه به شدت مجروح گردیدند.

شدت جراحت به قدری بود که انتظار نمی رفت که هایک یا همسرش دوباره بتوانند راه بروند. با وجود این، بعد از چند ماه ایشان توانستند که به گرگان برگردند. هایک و تاکوش به مدت ۱۴ سال در کلیسای گرگان خدمت کردند. در این دوران ایشان زندگی بسیار ساده ای داشتند و جفاهای بسیاری را تحمل کردند. در خلال این سختی ها به خداوند وفادار ماندند.

یکبار، مسلمانان ریشه گرا می خواستند که ساختمان کلیسای گرگان را به آتش بکشند. این نیت سوء با دخالت ماموران دولت متوقف گردید. با وجود این، اعضای سازمان ریشه گرای تبلیغات اسلامی اغلب جلسات کلیسا را بهم می زدند و به پنجره های کلیسا سنگ می انداختند و مسلمانزاده های مسیحی را آزار می دادند.

زمانی دیگر، در ابتدای انقلاب اسلامی در ایران، گروهی مردم جمع شدند که ساختمان کلیسای گرگان را به آتش نابود سازند. اما اقدام ایشان به وسیله یک ملای مسلمان جلوگیری شد.

این ملا در میدان مرکز شهر نشست و به این گروه گفت،”اگر می خواهید کلیسا را بسوزانید، ابتدا باید مرا بسوزانید.” دوستان مسلمان قبلا به خانواده هوسپیان مهر از نقشه اتش سوزی خبر داده بودند و ایشان خانه شان را که وصل به ساختمان کلیسا بود تخلیه نموده بودند.

در سال ۱۹۸۱، در پی انتخاب اسقف هایک به نظارت کلیساهای جماعت ربانی، او و خانواده اش به تهران نقل مکان کردند. در آن موقع در سراسر ایران هفت کلیساي فارسی زبان جماعت ربانی وجود داشت. زیر سرپرستی وی پنج کلیسای دیگر هم تاسیس گردیدند. این دوازده کلیسا بدین قرارند: کلیسای مرکزی تهران (قبلا کلیسای فیلادلفیا یعنی محبت برادرانه نام داشت)، کلیسای مجیدیه (ارمنی زبان)، کلیسای نارمک، کلیسای ساری، کلیسای مشهد، کلیسای رشت، کلیسای گرگان، کلیسای ارومیه، کلیسای اصفهان، کلیسای اراک، کلیسای اهواز، کلیسای اصفهان. کلیساهای جماعت ربانی ارمنی و آشوری زبان دیگر هم که تحت سرپرستی هایک نبودند مانند کلیسای همدان و کلیسای باختران (کرمانشاه) تاسیس گردیدند. اما مقامات دولتی بعضی از این کلیساها را بشرح زیر بستند: کلیسای مشهد(۱۳۶۷)، کلیسای ساری(۱۳۶۷), کلیسای گرگان(۱۳۷۲) و کلیسای اهواز(۱۳۶۷). از بهار ۱۳۷۲ کلیساهای ارومیه اجازه نداشته اند که بیش از یک بار در هفته درهایشان را به روی ایمانداران باز کنند. کلیسای باختران نیز تعطیل شده است. کلیسای حضرت اندریاس(اسقفی) کرمان در بهار ۱۳۷۱ بسته شد. انجمن کتب مقدسه در بهمن ۱۳۶۸ و باغ بشارت که یک اردوگاه و مرکز آموزشی مسیحیان است و ۴۵ سال به این گونه مورد استفاده قرار می گرفت در تیر ماه ۱۳۶۸ تعطیل گردید.

در سال ۱۳۶۵، کلیساهای پروتستان ایران متحد گردیدند و شورای کلیساهای پروتستان را تشکیل دادند. اسقف هایک به عنوان رئیس آن انتخاب گردید.

بعد از انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۵۷ همه میسیونرهای خارجی از ایران اخراج گردیدند. در دو سال آینده کلیسای ایران برنامه های نامه نگاری، ترجمه، انتشار کتب مقدسه و ادبیات بشارتی را دنبال نمود.اما در سال ۱۳۶۱، برنامه نامه نگاری به علت مشکلاتی که برای مسلمانزادگان مسیحی ایجاد می کرد متوقف گردید. مقامات دولتی انتشار و توزیع کتب مقدسه و ادبیات مسیحی را ممنوع کردند. انتشار و توزیع ادبیات مسیحی بفارسی در خارج ایران ادامه یافته است. ترجمه جدیدی از کتاب مقدس به فارسی تا پایان ۱۳۷۳ در اختیار علاقه مندان قرار خواهد گرفت.

یک آموزشگاه کتاب مقدس که در اواسط دهه ۱۳۵۰ شروع شد هنوز هم برنامه اش را ادامه می دهد. بعضی مواقع کلاسهای آموزشگاه یک شب در هفته برگزار می گردند و در مواقع دیگر مطالب آموزشی از طریق نوارهای کاست در اختیار دانش آموزان شهرهای مختلف ایران قرار می گیرند. مطالب آموزشی موسسه نامه نگاری بین المللی بفارسی ترجمه شده و در تربیت شبانان بسیار مورد استفاده قرار گرفته اند. اکنون ۱۵ شبان دستگذاری شده در خدمت خداوند هستند.

اسقف هایک همچنین سرودهای مسیحی فارسی بسیاری را با صدای جذابش روی نوار کاست ضبط نمود و این نوارها در سراسر جهان توزیع گردیده اند.

بازماندگان اسقف هایک عبارتند ازهمسرش تاکوش و چهار فرزند: ربکا (۲۳ ساله)، جوزف (۲۰ساله)، ژیلبرت (۱۵ ساله) و آندره (۹ ساله). سه برادر اسقف هایک نیز شبان کلیسا هستند. اسقف هایک خدمتگذاری وفادار و شجاع برای خداوند عیسی مسیح بود. او در زندگی سختی ها و غم های زیادی را با روحیه شادی و سپاسگزاری تحمل نمود. او به مردم چه مسیحی و چه مسلمان بسیار محبت داشت. شهادت اسقف هایک در پی شهادت کشیش حسین سودمند در سال ۱۳۶۹ می آید.

خون شهدا کشتزار کلیسا را آبیاری و درو محصول پرباری را تضمین می کند!

خاطره ای از اسقف هایک

        در تابستان ۱۳۵۰، همسرم و من به ایران به دیدار خانواده ام رفتیم. موقعی که در تهران بودیم با یک خانواده میسیونر آشنا شدیم که توصیه کردند اگر در طول تعطیلات تابستان به شهر گرگان مسافرت کردیم از کشیش هایک و خانواده اش نیز دیدن کنیم.

گرچه از سال ۱۳۴۶ عیسی مسیح را به عنوان نجات دهنده و خداوند خود پذیرفته بودم، در آن دوران نمی خواستم در این باره با دیگران صحبت کنم. پس مطمئنا علاقمند نبودم که با یک مسیحی ایرانی ملاقات کنم، چه برسد به یک شبان کلیسا! اما خداوند نقشه دیگری داشت.

پس از دو هفته دیدار و تفریح با بعضی از اعضاء خانواده ام، هنگامی که می خواستیم از بابلسر به خراسان برگردیم، همه اتوبوسها از مسافرانی که برای زیارت عازم مشهد بودند پر بود.

بعد از مدتی معطلی و جستجو، بالاخره مینی بوسی را پیدا کردیم که تا گرگان می رفت. از این امر خوشحال شدیم چون فکر می کردیم که شب را در هتل میامی که دو هفته جلوتر در آنجا ناهار خورده بودیم می مانیم و صبح روز بعد به مشهد مسافرت می کنیم.

مینی بوس حدود نیمه شب به گرگان رسید و مسافران را در میدان اصلی شهر پیاده کرد. موقعی که به در پشت هتل میامی رسیدیم دیدیم که در قفل است. در را زدیم؛ یک نفر از داخل با صدای نامهربانی گفت، “برو آقا، اطاق نداریم!” پس ناچارأ به یکی دو هتل دیگر سر زدیم، اما آنجا هم همان جواب را شنیدیم.

بالاخره در این موقع که ساعت نزدیک یک صبح بود، همسرم گفت، “شاید، خداوند می خواهد که شب را پیش کشیش هایک بمانیم.” چون خسته و خاک آلود بودم ناچارأ با پیشنهاد او موافقت کردم. از یک راننده تاکسی نشانی کلیسا را گرفتم. کلیسا و خانه شبان که به آن وصل بود فقط چند بلوک از میدان شهر فاصله داشت.

موقعی که به کلیسا رسیدیم دیدیم چراغهای کلیسا روشن بودند. پس از آنکه در آهنی کلیسا را زدیم، مردی پنجره را باز کرد و پرسید، “کی هستید و چه می خواهید؟” من هنوز نمی خواستم خودمان را معرفی کنم، بلکه مایل بودم که این مسیحی ایرانی را آزمایش کنم. پس فقط جواب دادم، “همسرم و من در راه مشهد هستیم و نتوانستیم که برای استراحت جایی پیدا کنیم. ممکن است امشب را در کلیسا بخوابیم؟” کشیش هایک قدری تردید کرد، زیرا همانطور که بعد معلوم شد فکر می کرد که شاید ما از اعضای گروه تبلیغات اسلامی هستیم که می خواهیم بصورتی وارد کلیسا شده و خسارت بیشتری ایجاد کنیم. همسرم که خیلی خسته بود از مکالمه من خوشش نیآمده بود، به هایک گفت، “ما مسیحی هستیم و دوستان شما از تهران ما را فرستادند.” کشیش هایک پاسخ داد، “چرا از اول این را نگفتید؟ البته، بفرمایید تو!” بعد فهمیدیم که وی در آن ساعت صبح به دعا مشغول بوده است. من به همسرم گفتم، “صبح زود بیدار خواهیم شد که هرچه زودتر راهی مشهد شویم.”

چون آن شب چند مهمان پیش هایک مانده بودند، ما در محوطه مفروش پشت منبر کلیسا خوابیدیم. مصاحبت با هایک و همسرش آنقدر شیرین و پر صفا بود که تصمیم خود را عوض کردیم و سه شبانه روز با ایشان در خانه ساده شان ماندیم.

در آنجا، در کلیسای گرگان بود که برای اولین بار با یک مسیحی ایرانی که مسلمانزاده بود آشنا شدم. پس از مشاهده میزان محبت کشیش هایک نسبت به مردم مسلمان، به خود گفتم، “ببین، این شخص ارمنی چقدر مسلمانان را دوست دارد. چرا من به اندازه او قومم را دوست ندارم؟”

بعد از بازگشتمان به آمریکا، کشیش هایک به ما نامه می نوشت که برای ما دعا می کند که به ایران برگشته و در آنجا خداوند را خدمت کنیم. سه سال بعد، خدا شرایطی را فراهم آوردکه ما به ایران بازگشتیم و برای چند سال در کلیسایی که اعضایش تقریباً همه مسلمانزاده بودند خدمت کردیم.

در سال ۱۳۵۷ به آمریکا برگشتیم و به خدمت در میان ایرانیان کثیری که در دنبال انقلاب ایران، خانه و خانواده شان را در آنجا ترک می کردند مشغول شدیم.

از آن هنگام، تعداد زیادی سازمان ها، کلیساها و گروههای مطالعه کتاب مقدس و دوستی در اقصی نقاط جهان برپا گشته اند. یک آمارگیری در سال ۱۳۵۶ نشان داد که از ۴۵ میلیون جمعیت ایران در آن تاریخ، فقط ۲۷۰۰ نفر پیروان عیسی مسیح و از این شماره فقط ۳۰۰ نفر مسلمانزاده بودند. امروزه، مسیحیان ایرانی تعدادشان نزدیک به ۳۰۰۰۰ نفر است که ۱۵۰۰۰ نفرشان مسلمانزاده هستند. نصف این ایمانداران در ایران و بقیه در بیش از ۳۰ کشور در همه نقاط دنیا پراکنده هستند.

تگ ها

همچنین شاید اینها نیز مورد پسند شما باشند

یک دیدگاه در “اسقف هايك هوسپيان مهر، شهيد مسيحي ايرانی، ١٣٧٢-١٣٢٣”

  1. Rasool گفت:

    شخصییت ایشان خیلی دوست داشتنی هست با درک محبتی که ایشان به مسلمان زاده ها داشت من هم بنا شدم و از این به بعد سعی میکنم با هم وطن های خودم مهربان تر باشم و خبر خوش انجیل را بیشتر به مردم سرزمینم بدم ، آمین

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.